عشق در روزگار کرونا!
کرونا به امری سرعت بخشیده است که ادامه اش، خیلی مفاهیم دیگر را از ما میگیرد. اگر ما الان جلوی این حرکت را نگیریم، فردا چیز دیگری را جای عشق به ما غالب میکنند. ما تا همین جا هم خیلی فرصت از دست دادهایم. بیایید فرصت باقی مانده را برای قیام علیه ابتذال استفاده کنیم.
به نام خدا
عشق در زمان کرونا!
- پس تمام؟
+ تمام شد.
این آخرین مکالمه از بین هزاران مکالمهیست که در روزگار کرونا در حال جریان است.
این بیماری خیلی چیزها را از ما گرفت یکی از مهم ترین هایش توفیق دیدار معشوق نسبت به عاشق بود.
این بیماری توانست واژه عشق را به ابتذال بکشد.
البته همه تقصیر ها را گردن این بیماری انداختن هم کمی بی انصافی است.
مقصر اصلی خود ما هستیم، ما زرد پسند های عشق های اینستاگرامی.
مایی که وقتمان را به جای خواندن کتاب ((خطاب به عشق)) صرف روابط پوچ اینستاگرامی کردیم.
مایی که خودمان را از خواندن نامه های آلبر کامو به معشوقهاش ماریا کاسارس محروم کردیم.
جایی آلبر کامو به معشوقه اش مینویسد:
“ ای کاش میدانستی! انتظارم را، بی قراریام را، هیجان فروخفته ام را، تمنایم را.
اما چه کنم! تو از هیچ کدام این ها بیخبر نیستی و آنقدر مرا میشناسی که بتوانی آنچه را که نمیدانی، تصور کنی. هر بار که حرکتت را یک روز عقب میاندازی، تصور کن آن روز بر من چه میگذرد. شاید اینطور عزم آمدن کنی.”
آری عشق همین انتقال حس است که کمالش بین عاشق و معشوق اتفاق می افتد.
عشق، توجه به جزئیات است و همین توجه است که عیار عاشق را می سنجد.
نادر ابراهیمی جایی در ((چهل نامه کوتاه به همسرم)) مینویسد:
عزیز من!
دیروز، به دلیلی چهبسا برحق، از من رنجیده بودی. دیشب که در باب فروش چیزی برای دادن اجارهی خانه، با مهرمندی آغاز سخن کردی، ناگهان در دلم دریچهیی گشوده شد و شادی بی حسابی به قلبم ریخت؛ چرا که دیدم، ما، رنجیدگیهای حاصل از روزگار را، چون موج های غُرانِ بیتاب، چه خوب از سر میگذرانیم و باز بالا میپریم و بالاتر، و فریاد میکشیم:
الا ای موج دیگر! بیا بیتاب بگذر!
این عبارت ها را نادر ابراهیمییی خلق کرده که استادِ خلق عبارت های پیچیده است.
نادر ابراهیمییی که نوشته های عاشقانهاش سالهاست که در اوج دارد میدرخشد ولی همین نادر خان ابراهیمی به همین سادگی با توجه به جزئیات مفهوم عشق را به ما آموخته است.
حالا این نوشته ها را مقایسه کنید با چیزی که دارند از عشق به ما نشان میدهند.
که حیف است واژه عشق را به آن اطلاق کردن.
حال حساب کنید چند پائیز گذشته است و ما چقدر فرصت از دست دادهایم.
چقدر میتوانستیم این عشق های ناب را بخوانیم و یاد بگیریم ولی وقتمان را صرف خبر های وایرال شده در فضای بی عشق مجازی کردیم.
قهوه ات را بخور
آرام گوش کن
شاید باهم دوباره قهوهای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد
برای حرف زدن
دربارهی تو چیزی نمیگویم، دربارهی خودم نیز.
ما نقطهی صفریم بر شمال عشق
دو سطرِ حاشیهنویسی شده بامداد
اما دربارهی چیزی بزرگتر از تو و بزرگتر از من حرف میزنم
پاکتر از تو و من.
عشق، پروانهای بهشتی که روی شانههایمان نشست و فراریش دادیم
ماهییی طلایی که از عمق دریا آمد و لهش کردیم
ستارهی آبی که دستش را دراز کرد و ما پس زدیم.
این ها عبارت هایی بود از کتاب ((صد نامهی عاشقانه)) از نزار قبانی، عاشقی که معشوقهاش را در یک بمبگذاری از دست داد...
این عبارت ها همه دارند به ما میگویند که آی! ابناء بشر اینی که دارند به شما نشان میدهند عشق نیست.
عشق چیزی محترمتر، عمیقتر و با شخصیت تریست از چیزی که ما داریم تجربهاش میکنیم.
ما همین امروز میتوانیم تمام معادلات را عوض کنیم، اگر بخواهیم، اگر بخوانیم.
بیایید فرصت باقی مانده را برای قیام علیه ابتذال استفاده کنیم.
امیرحسین اکبری