loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

یک گرفتاری دیگر

5 / 0
like like
like like

ماجرا از آن‌جا شروع شد که مامانم گفت وقت حمام است. مامانم می‌خواست کمکم کند که آماده بشوم اما من گفتم خودم می‌توانم همه‌ی کارها را بکنم. خیلی سعی کردم پیراهنم را دربیاورم. ولی آخرش گیر کردم. گفتم اگر برای همیشه همین‌طور گرفتار بمانم چی؟

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "یک گرفتاری دیگر" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک