یک روز بزرگ دیگر برای داگلی بود. آن روز، خورشید در آسمان میدرخشید. او تازه به قطار پیادهروی اولین روز «مدرسۀ کوچولوها» رسیده بود. داگلی با اشتیاق گفت: «نمیدانم قرار است چه کارهایی بکنیم. من که دیگر طاقت ندارم!»
در مدرسه هیچکس به بزرگی و مهربانی داگلی نیست. داگلی حتی در مدرسه هم احساس خوب قلقلک توی شکماش دارد و دلاش میخواهد بقیه را بغل کند و اولین کسی که بغل میکند خانم موهو معلم مدرسه است. به نظر خانم موهو این کار برای خوشامدگویی خیلی خوب است و همه یکدیگر را بغل میکنند. او حتی برای حالت اوژانسی هم راهکاری دارد. وقتی بغل لازم میشوند بالش به بغل بگیرند! آنها با هم نقاشی میکشند، بههم آب میپاشند و وقتی آجرکهای برجی که ساختهاند میریزد، داگلی بلد است چهطور توی هوا همه را بگیرد.
داگلی بغلی به مدرسه می رود
5 / 0
- ناشر : مبتکران
- زبان کتاب : فارسی
- تعداد صفحات : 32
- سال نشر : 1398
- چاپ جاری : 2
- نوع جلد : شومیز
- شابک : 9786229564646
- قطع : خشتی
- مترجم : نسرین ابراهیمی لویه
- حداقل رده سنی : 5
- حداکثر رده سنی : 8
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران