loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

قصه های در گوشی و رقص روی لیوان ها

5 / 0
like like
like like

صدای فرود: همه چی از سردردهام شروع شد. شب ها خوابم نمی بره. هر چی هم قرص مرص دوروبرم بود می خوردم، ولی فایده ای نداشت؛ تا چشم هام رو می بستم که بخوابم فقط خواب می دیدم. خوابم اصلا نمی برد، ولی خواب می دیدم. فقط کافی بود چشم هام رو ببندم. یه شب صدای نفس کشیدن یه نفر رو از زیر تختم شنیدم. بلند شدم، چراغ رو روشن کردم، ولی هیچکی نبود، شب های بعد هم همین جور. گاهی این جوری می شد. بعضی وقت ها می شنیدم یه نفر رو شیروونی خونه داره راه می ره، ولی تا چشم هام رو باز می کردم، دیگه صدا قطع می شد. این ها بود، تا این که یه شب دیگه رسما از دریچهٔ اتاق یه پسر هندو رو دیدم که توی کوچه زیر نور چراغ برق داشت می رقصید. موسیقی. مرثیه ای زنانه. رقص پسری با بازوان برهنه و نقاشی شده در تاریک روشن صحنه. تاریکی. سکوت. باز همان موسیقی و همان رقصنده. حالا دوباره تاریکی. موسیقی قطع نمی شود، اما کم کم در گفت وگوی فرود و دکتر روان شناس حل می شود. الو! صدای دکتر: الو! صدای فرود: فکر کردم قطع کردین

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "قصه های در گوشی و رقص روی لیوان ها" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک