loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

برای زین اب

5 / 0
like like
like like

بعضی شب ها در حیاط رو به روی حرم می نشستیم و با هم درس های کلاس اخلاق را مباحثه می کردیم به من می گفت : از امام چیز های دنیایی نخواه ! بگو آقاجان ، معرفت خودت رو به من بده !
آن قدر دوستش داشتم که هرچه می گفت ، برایم حجت بود . چشمانم را بستم و همین ها را تکرار کردم . یک دفعه یاد چیزی افتادم و گفتم : « راستی محمد ! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن . ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!» طفره رفت و گفت : «ای بابا ! بالاخره وقتی مردیم ،یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش .» اصرار کردم که این کارو بکنیم . غمی روی صورتش نشست . چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت . گفت : « دو تا کفن ببریم پیش یه بی کفن ؟!»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "برای زین اب" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک