loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

جنگی که بالاخره نجاتم داد 2

5 / 0
like like
like like

ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوما باورشان نداریم. «آدا! باید یه چیزی بخوری!» صدای سوزان است که غر می‌زند و بعد دست‌های سوزان که فنجان چای یخ کرده‌ای را توی دست‌هایم فشار می‌دهد…

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "جنگی که بالاخره نجاتم داد 2" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک