آن شب هیچ کس نخوابید. هیچ بساط آتشی هم به راه نینداختند. از صد و پنجاه نفر آدمی که در کلیسا بودند فقط حدود پانزده نفر از خدمات ال گوردو استفاده کردند. داخل کلیسا، پرده ای که قسمت مردانه را از قسمت زنان و کودکان جدا می کرد کنار زده شده بود و بیش از نیمی از مردم داشتند وسایلشان را جمع می کردند و برنامه می ریختند که چطور با باربری که اسم مستعار بود رو به رو شوند. اسم اصلی آن قطار بود. از مردم عادی گرفته تا لوکوموتیورانان قدیمی همه نظر می دادند و نصیحتی می کردند.
مردی که دوبار به نیکاراگوئه برگردانده شده بود گفت: «خودتون مسافرت نکنید.»
یک زن باردار هندوراسی که یک شال محکم دور شانه اش بسته بود گفت: «به هیچ کس اعتماد نکنید.»
زن بداخلاق که به آنها غذا می داد غرغرکنان گفت: «بهتره که برگردید خونه. هیچ وقت نمی تونید به مقصد برسید.»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران