loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

عباس برادرم

5 / 0
like like
like like

کتاب عباس برادرم به راستی که فقط خواندن سطر به سطر این کتاب است که شما را با شخصیتی آشنا می کند که شاید واژه حیرت کم بیاورد. عباس کَردانی متولد اسفند 58 , اهواز. این شخصیت به میزانی جاذبه و کشش دارد که شاید با خواندن کتاب آرزو می کردید که کاش به جای همرزمان او بودید و یا با او همرزم و هم نفس. خصوصیاتی چون تواضع و خاکی بودن,شجاعت و شهامت و دیگر ویژگی هایی نهفته  که تنها با دانستن از او برایتان آشکار و ملموس می شود. برخی از جبهه های حضور او جنگ 33 روزه ی لبنان در تابستان 1385, نبرد با بعثیان و داعشیان در عرا ق و حضور فعال در جبهه های سوریه و نبرد رودررو با تروریست های جنایتکار و شهادت دوشنبه 19 بهمن 1394 عملیات آزادسازی نبل و الزهرا در ارتفاع «تل طاموره».
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
مجروحین رو که می بردیم عقب, یک تویوتا اومد که عراقی بودند. تا خواستیم مجروحین رو ببریم سوار تویوتا کنیم, تویوتا رو زدن. سه نفر هم دوباره اون جا شهید شدند. تویوتا رو با ] موشک [ کورنت زدند.
متاثر می شه آدم. نمی دونه چی کار کنه. بعد خلاصه جانبازا رو می بردن عقب. فقط شهید نبود. مثلا طرف اومده بود دستش کنده بود, دستش افتاده بود. گفتم : دستت کو؟ گفت: اون جاست. نشون داد رفتم دستش رو آوردم.دستش هنوز گرم بود. متصلش می کردم, می بستم کنارش گفتم شاید بشه پیوند بزنند.
هیچ کس نمی اومد. همه کپ کرده بودند. نمی دونستن چی کار کنند؟ حالا من یک تخریب چی بودم. فرمانده می اومد می گفت من چی کار کنم؟ رفتم خط رو دوباره سر کشیدم. مجروحین رو آوردم. شهدا روآاوردم. گفتم شهدا جا نمونن. شهدا رو یک کیلومتر زیر آتیش می آوردم عقب.
 مسعود اویسی: اون موقع که هیشکی نبود, یازده تا رو آوردی عقب؟
عباس : آره یازده تا.
مسعود اویسی: این فاصله چند متربود؟ خیلی بود؟
عباس: 1000 متری بود, 500 متری بود, 300 متری بود.مثلا شهید داشتیم سرش جدا شده بود. بچه ها وقتی اومدن اینجا دیدمشون . بعضی از بچه های تهران بودند که اومده بودن. عکس ها شونم دیدم. در مراسم تهران بنرهاشون رو که برای مراسم زده بودن دیدم.بعضی هاشون سادات بودن .اکثرا سادات بودن.
وقتی عقب نشینی شد و اومدیم استراحت کنیم, من اون روز خودم رو خیلی کنترل کرده بودم. اون شب نمی دونم چی شد, برای اولین بار فکر کنم تا ساعت 5 و نیم صبح نشسته بودم یک گوشه گریه می کردم.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "عباس برادرم" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک