loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

مرگ در می زند

5 / 0
like like
like like

مرگ: (زیرا او چیزی نیست جز مرگ) یا عیسی مسیح. نزدیک بود گردنم بشکنه. نات: (با حیرت به او نگاه می کند) تو کی هستی؟ مرگ: مرگ نات: کی؟ مرگ: مرگ. گوش کن. می تونم بشینم؟ نزدیک بود گردنم بشکنه. دارم مثه بید می لرزم. نات: گفتم تو کی هستی؟ مرگ: مرگ. یه لیوان آب می آری؟ نات: مرگ؟ یعنی چی؟ مرگ: چت شده؟ این لباس سیاه و صورت سفیدمو نمی بینی؟ نات: چرا. مرگ: الان هالووینه؟ نات: نه. مرگ: پس من مرگم دیگه. حالا میشه یه لیوان آب یا فرسکا بدی دستم؟ نات: اگر این یه شوخیه... مرگ: شوخی چیه؟ ببینم تو پنجاه و هفت سالته؟ نات آکرمنی؟ آدرست پلاک 118 خیابون پسیفیک؟ مگر اینکه اشتباه اومده باشم. کو این برگه احضاریه؟ (جیب هایش را می گردد و سرانجام کارتی را با یک آدرس رویش نشان می دهد. ظاهرا دوباره برای اطمینان نگاهی به آن می اندازد.)

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "مرگ در می زند" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک