گل

غریبه‌ای در شهر است؛ استفان رز.
پدر و مادر و رفیقی ندارد. آمده است تا با ماری دیوانه زندگی کند.
درباره‌اش حرف‌ها و شایعه‌های فراوانی بر سر زبان‌هاست.
اما یک چیز حتما درست است؛ در موجودات زشتی که او با گِل درست می‌کند، جادویی وجود دارد.
مجسمه‌های دست‌ساز استفان از گل، مورد توجه مدرسه و معلم، آقای پرت، واقع می‌شود و در کلاس او باب گفت‌وگو دربارۀ خلقت باز می‌شود. کشیش از کار و هنر استفان حمایت می‌کند و از دوستی بچه‌ها خوشحال می‌شود. اما استفان افکاری در سر دارد که دیوید با آن‌ها موافق نیست. آن دو به کمک هم مجسمۀ بزرگی از گل درست می‌کنند و برایش از دانه‌های گیاهان قلب، چشم و … می‌گذارند و اسمش را «گل» می‌گذارند. استفان می‌خواهد از این مجسمه هیولایی بسازد برای از بین بردن و کشتن دیگران، اما دیوید می‌خواهد جامعه را به «گل» نشان دهد و چشم او را نسبت به محیط باز کند و … .
دیوید آلموند، نویسنده ی برندۀ جایزۀ اندرسن، داستان را در دنیایی بین واقعیت و خیال پیش می‌برد، در دنیای نوجوانان که هنگام باز شدن چشم و گوش‌ها و تردیدها و باورهاست، دنیایی با پرسش‌های فراوان که گاهی تخریب نیز به همراه دارد.
این کتاب چند جایزۀ جهانی دارد و در ایران نیز برگزیدۀ شورای کتاب کودک و نیز جزو فهرست ده کتاب برتر سال لاک‌پشت پرنده است.