نیوزدی: فضایی که هرگز شما را رها نمیکند... وصیتنامهای که همچون رویایی تبآلود است. رویایی خودنوشته...
یو اس ای تودی: زیبا... رمزآلود، تقریبا وهم انگیز... بهشدت قابل توجه... کنجکاوی ظریفی در کار وجود دارد، کنجکاوی نویسندهای که تا پایان خط همراهش است. ناراحتکننده و در عین حال شجاعانه!
نیویورک تایمز: تکاندهنده... شیطنتآمیز و عریانگر... وقتی این اثر کوتاه را در دست میگیرید، دارید به قلمروی اسطوره نزدیک می شوید. شبهداستانی که حاشیههایی وسیع دارد آنقدر وسیع که به کلمات فضا انعکاس میدهد...
داستان کتاب جاسوس اول شخص نوشته سم شپارد در غرب آمریکا شروع میشود، از ایوان خانهای در کنتاکی و از زبان نویسندهای در حال مرگ. او خودش را زیر نظر گرفته، خودش را که بدنی گرفتار شده است در بیماری، اغلب نشسته بر صندلی و مشغول سروسامان دادن به آخرین افکاری که از ذهنش میگذرد...
سم شپارد بازیگر و نویسنده سرشناس آمریکایی این کتاب را در واپسین روزهای عمرش نوشته است. او که از بیماری لوگهریک رنج میبرد بعد از مدتی توان نوشتن را از دست داد و ادامه این کتاب را به صورت صوتی ضبط کرد. وقتی به خاطر عود کردن بیماری ضبط کردن هم برایش دشوار شد صفحات باقی مانده کتاب را برای دیگران دیکته کرد تا نهایتا این کتاب را اندکی قبل از مرگش به اتمام رساند.
برشی از متن کتاب:
اوقاتی هست که نمی توانم به گذشته فکر نکنم. میدانم باید در زمان حال زیست کرد. زمان حال همیشه جایی است که باید در آن باشی. میدانم که آدمهای بسیار فاضلی برایم تجویز کردهاند که تا میتوانم در زمان حال بمانم، ولی گاهی گذشته خودش را پیش می آورد. گذشته عین کلیت خودش را به تو نشان نمیدهد. همیشه قطعه قطعه پیش میآید...
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران