loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

کهکشان نیستی

5 / 1
like like
like like

بخشی از کتاب:

سید علی به سمت ورودی باب القبله، مقابل شارع الرسول علیه‌السلام رفت. چشمش که به ورودی حرم مطهر افتاد، نزدیک شد، عبایش را جمع کرد، خم شد و زمین را بوسید. در همان حال، با طنین باطنیِ اشعاری که قلبش آن را می‌خواند، متوجه ساحت جهاندارِ حقیقت شد: همه‌کس کشیده محمل به جناب کبریایت / من و خجلت سجودی که نکرده‌ام برایت / نه به خاک در بسودم، نه به سنگش آزمودم / به ‌کجا برم سری را که نکرده‌ام فدایت. قلبش پر از درد و آه بود و نمی‌توانست رها کردن نجف را بپذیرد. کنار ورودیِ باب القبله، در حال سجده و آستانبوسی، اشک از چشمانش جاری شد و در همان حال، برای باقی ماندن در نجف، شروع به نجوای باطنی و التماس خاضعانه به سلطان ولایت کرد: یا علی! هوس دماغ شاهی چه خیال دارد اینجا / به فلک فرو نیاید سر کاسة گدایت. بدنش از شدت گریه به لرزه افتاد. مدت زیادی کنار همان در، به حال سجده باقی ماند و سپس از جا بلند شد. چشمش به سمت چپِ ورودیِ باب القبله افتاد و متوجه مزار شیخ انصاری رحمة‌الله‌علیه شد. به سوی مزار او رفت و...

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کهکشان نیستی" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک